مصاحبه با آقای دکتر گرجی آرا

تکليفتان را با خودتان مشخص کنيد!

مصاحبه با آقاي دکتر محمد گرجي آرا استاد دانشگاه و فارغ التحصيل موفق دبيرستان صالح

واقعيت قضيه اين است که من دانش آموز خيلي درسخواني نبودم، دانش آموز تنبلي هم نبودم. من يک دانش آموز معمولي بودم، يعني در کلاس بيست نفره در بهترين حالت شاگرد پنجم کلاس بودم. در ابتداي دهه هشتاد، به توصيه دوستي که سالهاي قبل در مدرسه صالح درس خوانده بود، پس از قبولي در آزمون ورودي ثبت نام کردم. دبيران خوبي در مدرسه صالح داشتيم و خيلي چيزها ازشون ياد گرفتم و خيلي از مطالب درسي بعدها به کارم اومد. براي مثال، با آقاي دکتر کريمي که الان فوق تخصص چشم پزشکي دارند، درس شيمي داشتيم و هم از نظر اخلاقي و هم تدريس خيلي چيزها ياد گرفتم و در حال حاضر که خودم براي کنکور ارشد و دکترا تدريس مي کنم، از اون تجارب سر کلاس بهره مي گيرم. از ديگر استاداني که بر زندگي شخصي من تاثير بزرگي داشتند و فوق العاده بودند، آقاي کاييني بودند که دبير رياضي و حسابان بودند. به لحاظ شخصيتي نيز من خيلي از ايشون ياد گرفتم که برايم بسيار لذت بخش بود. خاطره اي از مدرسه صالح در ذهنم هست که درسي داشتيم به نام درس گلستان که تدريس مي شد که براي من ارتباطي با ادبيات فارسي به ويژه سعدي ايجاد کرد و در آن زنگ ما گلستان سعدي مي خونديم که فرصتي بود تا از زيبايي ادبيات فارسي لذت ببريم. اگر چه نقش مدرسه در موفقيت دانش آموزان را نمي توان انکار کرد، اما بعنوان کسي که خود در دانشگاه تدريس مي کنم، همواره به شاگردانم اين مطلب را گوشزد مي کنم که هيچ کس به اندازه خود دانش آموز يا دانشجو در موفقيتش نقش ندارد. پژوهشي را موسسه آکسفورد انجام داده و به بررسي نقش استاد و سيستم آموزشي در توفيق تحصيلي در انگلستان و آمريکا پرداخته است و نتايج نشان مي دهد استاد اثري در حدود 15 درصد دارد و پارامترهاي مهم تري نيز وجود دارد.

البته و مطمئنا مدرسه صالح کادر آموزشي خوبي دارد که توانسته قريب به اين بيست سال به فعاليت خود ادامه دهد. فاکتور مهم در موفقيت تحصيلي ذهنيتي است که بايد دانش آموز در خود ايجاد کند که از چه راهي مي تواند موفق شود. متاسفانه در زمان ما هم دانش آموزاني بودند که گم و بلاتکليف بودند و نمي دانستند چه بايد بکنند. من همانطور که گفتم شاگرد درسخوني نبودم ولي مي دانستم مي خواهم چيکار کنم و اين ذهنيت براي من وجود داشت که مي خواهم کجا قرار بگيرم و بابت اين قضيه مديون پدر و مادرم هستم که من تکليفم با خودم مشخص بود. يادم هست زمان کنکور، آقاي دکتر ملکي پور جلسه مشاوره اجباري براي انتخاب رشته برگزار مي کرد و قبل از کنکور دانشگاه آزاد، بايد برگه اي از مدرسه مي گرفتيم. من چون نمي خواستم به دانشگاه آزاد بروم، از مدرسه هم آن برگه رو نگرفته بودم. يک روز آقاي دکتر ملکي پور علت عدم دريافت برگه رو از من جويا شدند و با پدرم هم صحبت کردند که پدرم در پاسخ گفتند که محمد صلاح خودش رو خودش مي دونه. من در کنکور رياضي رتبه 8000 آوردم و از ابتدا هم مي دانستم که در رشته هاي مهندسي آينده اي ندارم، چون کار کردن در محيط کسب و کار رو بر کار در محيط فني ترجيح مي دادم. من از بين دو رشته مديريت و حسابداري، در رشته مديريت بازرگاني پذيرفته شدم. تحصيل در دانشگاه مازندران و تحصيل دور از خانواده باعث شد تا مستقل تر شوم اگر چه به ديگران توصيه نمي کنم اما براي من فرصتي بود تا خودم را بيشتر پيدا کنم و سريعتر در جريان زندگي قرار بگيرم. خيلي از دانش آموزاني که کنکور مي دهند، کنکور رو هدف مي بينند، هدف بدي هم نيست ولي براي من کنکور دروازه اي است براي رسيدن به موفقيت. گذر از اين دروازه آغاز تلاشي است تا بتوان مسير موفقيت را طي کرد.

چون مي دانستم چه مي خواهم، با همون رتبه در رشته مديريت بازرگاني تحصيل کردم و اولين سالي که رشته مديريت مالي وارد دانشگاه ها شد، در کنکور ارشد در رشته مديريت مالي، گرايش مهندسي مالي در دانشگاه علامه طباطبايي قبول شدم و در مقطع دکترا در رشته مديريت ريسک در همين دانشگاه ادامه تحصيل دادم و از انتخابي که کردم راضي هستم. جالب آنکه برخي از دوستان من که رشته مهندسي خوانده بودند، از من مشاوره تحصيلي مي خواستند و در مقاطع بالاتر به رشته هاي مديريتي سوييچ کردند. سالي که در کنکور ارشد شرکت کردم، چون رشته ام رو دوست داشتم و تکليفم با خودم مشخص بود، رتبه 6 کنکور رو کسب کردم و در آزمون دکترا رتبه 1 رو بدست آوردم. هر چقدر کيف درس خوندن بيشتر شد، معدل من هم بالاتر رفت. در پيش دانشگاهي معدل من حدود 16 بود، در دوره ليسانس 17، در کارشناسي ارشد 5/18 و در دکترا 20. در حال حاضر در تهران در يک شرکت آلماني بعنوان مدير سرمايه گذاري کار مي کنم و در دانشگاه تهران و دانشگاه علامه تدريس مي کنم. براي آن دسته از دانش آموزان و داوطلبين کنکور که مي خواهند رشته هاي مديريتي را انتخاب کنند توصيه مي کنم که حتما در يادگيري مباحث رياضي و آمار سرمايه گذاري کنند تا به موفقيت برسند، چون بر خلاف ظاهر اين رشته ها، بيش از نيمي از آنها نيازمند مهارتهاي رياضي (نه مهارتهاي پيچيده رياضي) هستند. با توجه به بکر بودن بازار ايران، توصيه مي کنم افراد نخبه به رشته هاي مديريتي، حسابداري و اقتصاد نيز توجه داشته باشند.

مصاحبه با آقای دکتر خادمی

راهي جز تلاش وجود ندارد.

مصاحبه با آقاي دکتر ژوبين خادمي
رتبه 96 کنکور سراسري و فارغ التحصيل موفق دبيرستان صالح

من از سال سوم دبيرستان معادل سال دهم كنوني وارد دبيرستان صالح شدم. اين مدرسه تازه تاسيس بود و من از مدرسه بسيار شناخته شده اي مي خواستم به صالح منتقل بشوم به علت دوري مسافت آن مدرسه از منزلم. تصميم دشوار و حساسي بود اما تجربه ي گذشته مسئولين جوان اما خبره ي صالح كمي بر اطمينان ما از صحيح بودن انتخاب خانواده مي افزود.

تازه وارد بودن من در مدرسه كمي بر انگيزه ي من براي اثبات خودم افزود. در دوره  سوم دبيرستان جزو دانش آموزان با عملكرد خوب بودم. دوره ي پيش دانشگاهي ما در يك كلاس هفت نفره بوديم و مي توانم بگويم جزو بهترين سال هاي عمر و زندگيم بود . از آن كلاس همگي در رشته هاي دكترا پذيرفته شديم. من بلافاصله بعد از اتمام پيش دانشگاهي به علت اشتياق و تلاشي كه در مبحث زيست شناسي داشتم توانستم اطمينان مسئولين مدرسه را براي تدريس اين درس به صورت كلاس تست و نكته كسب كنم. همزمان با خواندن درس هاي دانشگاه در تمام دوره ي عمومي وحتي تا دو سال اول دوره ي تخصص تدريس زيست را انجام مي دادم و دراين دوره در تاليف سه جلد از شش جلد كتاب هاي هشت هزار تست زيست شناسي نيز همكاري كردم. در نهايت تدريس زيست شناسي را متوقف كردم اما براي استفاده عمومي دانش آموزان از چكيده ي تجربياتم آن ها را در پايگاه ResearchGate  قرار دادم كه براي عموم به رايگان قابل دانلود هست. در اين مدت نيز با موفقيت دوره ي عمومي و سپس رشته ي چشم پزشكي را تمام كردم. با توجه به تجربه اي كه از نوشتن كتب زيست شناسي كسب كردم وارد مبحث تحقيقات چشم پزشكي شدم و همراه با ساير محققين و نويسندگان ايراني و بين المللي تعدادي تحقيقات را به اجرا و تحرير در آوردم كه در نشريات بين المللي چاپ و در مجالس علمي بين المللي ارايه شدند. يك دوره ي طرح را مناطق محروم گذراندم. بعلت علاقه اي كه داشتم وارد علوم كامپيوتري شدم و چند پروژه و پلاتفرم بين المللي را به اجرا در آوردم.

در آينده علاقه مند هستم تا از طريق هوش مصنوعي بتوان تشخيص و درمان بيماري هاي چشم پزشكي را توسط كامپيوتر ها و ربات ها انجام داد و مايلم در پيشرفت اين زمينه فعاليت كنم. همچنين تصور مي كنم مي توان بازي هاي كامپيوتري ساخت كه حتي افراد خلال بازي آن علومي مانند پزشكي را فرا بگيرند.همچنين علاقه مند هستم در زمينه هاي داروهاي جديد تحقيق كنم.

نحوه درس خواندن و مقایسه با وضعیت کنونی

من مدت شش سال هست از جو حال حاضر كنكور به دور هستم و نمي توانم قضاوت درستي داشته باشم. اما آنچيزي كه مي توان گفت حوزه ي مربوط به چالش ها و از طرفي تسهيلات مربوط به موبايل و كامپيوتر هست كه در حال حاضر وجود دارد و در زمان ما ناچيز بود.

بهترين نوع مكتوبات از نظر سلامتي همچنان مكتوبات چاپي و غير ديجيتال هستند. هنوز كاغذ و قلم جايگاه ويژه اي دارد. جداي از مباحث اجتماعي و اخلاقي مرتبط با استفاده از دستگاه ها كامپيوتري نكته اي كه وجود دارد اين هست كه ما در طبيعت هيچگاه به منبع نور مستقيم نگاه نمي كنيم بلكه به انعكاس نور بر روي اجسام نگاه مي كنيم اما در كامپيوتر و موبايل ما مستقيم به نور نگاه مي كنيم كه به طور اثبات شده اي نقش در خشكي چشم دارد و حتي مي تواند به طور تئوري به علت ميزان بالاي نور آبي براي شبكيه ي چشم آسيب رسان باشد. بهداشت كار با صفحات تصويري را فرا بگيريد.

اگر بخواهم نكته اي بگويم كه به نظرم مهم است بهش توجه كنيم اين را مي گويم كه در زندگي هنر شاد و سلامت زيستن را ياد بگيريد. زندگي يك فرصت استثنايي هست كه به ما داده اند. بايد از تمام لحظات سفر زندگي استفاده كنيد. هيچ كس و هيچ چيزي كه مانع آرامش و شادي شماست به زندگيتان راه ندهيد. يكي از شادي هاي زندگي ديدن شادي ديگران هست. براي جامعه مفيد باشيد تا شادتر بشويد.

میزان اثر مثبت مدرسه در رسیدن شما به جایگاه کنونی ، ویژگی های مدرسه صالح در نظر شما

قطعا ورود به دانشگاه مي تواند گشاينده ي راهيابي افراد به سطوح بالاي تحصيلي و اجتماعي باشد و مدرسه اي كه افراد را براي عبور از سد كنكور و امتحانات كمك و راهنمايي بكند نقش مهمي در موفقيت هاي بعدي افراد دارد.

علاوه بر اين دبيرستان صالح با پذيرش و باور فارغ التحصيلان كمك زيادي به رشد اجتماعي و خودباوري افراد و من حتي در دوره ي بعد از ورود به دانشگاه داشته است.

راهکار برای دانش آموزان به ویژه رشته تجربی برای خوب درس خواندن

راهي جز تلاش ندارد. در عين حال كه دشوار است اما راهي دارد. بشر جزئي از ماده دارد و از اين رو ميشود گفت اينرسي دارد. زماني كه كم درس بخواند يا نخواند به سختي شروع به افزايش درس خواندن كرده و مقاومت مي كند اما خوشبختانه اگر به راه بيافتد و حركت كند آن وقت هست كه همين اينرسي ديگر نمي گذارد فرد توقف كند و در مقابل بي تحركي و بيكاري مقاومت مي كند. پس مهم است اين اينرسي و جزو ماده اي خود را بشناسيم و در شروع متوقف نشويم. تلاش كنيد.

اما جهت تلاش و نحوه ي تلاش مهم است. هميشه دنبال بگرديد و بهترين منابع را پيدا كنيد. با توجه به اهميت زمان در دوره دبيرستان و كوتاهي آن براي مديريت اين دوران مانند مديريت وقت در جلسه ي امتحان عمل كنيد. همان گونه كه نبايد وقت خودتان رو وقف سوالي سخت اما با نمره ي پايين كنيد، در خواندن دروس براي كنكور هم بايد اين مديريت را انجام بدهيد. بر روي مباحثي كه همواره سوال دارند و مهم هستند تمركز كنيد.

مصاحبه با آقای پلهم جانی استاد ریاضی

دانش آموز موفق ديروز، دبير موفق امروز

مصاحبه با آقاي مهندس پلهم جاني دبير رياضي دبيرستان صالح

بنده بهزاد پلهم جانی هستم . سال 83  دانش آموز کنکوری مدرسه صالح بودم و از این مدرسه فارغ التحصیل شدم. هم دبیرستان و هم راهنمایی رو در مدرسه  مرحوم افشار گذروندم ولی پیش دانشگاهی را مدرسه صالح بودم.

 چرا اومدین مدرسه صالح؟

به هر حال مدرسه مرحوم افشار، مدرسه  دولتی بود که کیفیت لازم رو برای کار نداشت اومدیم اینجا به سختی وارد این مدرسه شدیم هم از  لحاظ اینکه دانش آموز اینجا نبودم و به سختی ثبت نام شدم

چرا جای دیگه نرفتی؟

یکی دوتا از رفقای مدرسه محمود افشار آمده بودن مدرسه صالح اونها حالا چه تحقیقی کرده بودن درباره مدرسه نمیدونم ولی ما چون با اونها در ارتباط بودیم و اونها خیلی تعریف می کردن مستقیم اومدیم اینجا و جای دیگه هم نرفتیم.

 ریسک کردی یا اعتماد کردین؟

اعتماد کردیم و جالب اینکه منزل ما خیلی هم دور بود و من همیشه از این قضیه خیلی ناراحت بودم. مدرسه که تعطیل می شد یک ساعت و نیم طول می‌کشد تا برسم خونه واقعا دشوار بود. ولی خدا را شاکرم که وارد دانشگاه شدم . فوق لیسانس مهندسی مکانیک تبدیل انرژی خوندم از دانشگاه علوم تحقیقات.  

اون موقع چند ساعت درس می خوندین برای کنکور؟

خیلی یادم نیست ولی چون در دوران دبیرستان شاید خیلی دانش‌آموز خوبی نبودم برای کنکور خودمو کشتم وقتی وقت داشتم یعنی هر چقدر وقت داشتم برای جبران گذاشتم.

می ارزید؟

صد در صد. معتقدم هر دانش آموزی با هر وضعیت درسی، مالی، اجتماعی همه ادمها یکسال باید برای کنکور بخونن. شبانه روزی این چیزی است که پیش روی همه هست.

چه جوری می خوندین؟

به لحاظ زمانی و کمی که هر چقدر وقت داشتم می خوندم. تا اونجا که خودکار از دستم بیفته و خوابم ببره می خوندم. خیلی ارادم قوی بود. تو سال کنکور در طی شبانه روز کلا 4 ساعت می خوابیدم. 4 تا 6 صبح می خوابیدم و 2 ساعتم از مدرسه می رفتم خونه می خوابیدم. متاسفانه برای بچه های امروزی پش میز نشستن مثل اینکه خیلی براشون سخته. یعنی مثل اینکه قانونه که اگر 70 دقیقه میشینه باید بلند شه 20 دقیقه استراحت کنه. قشنگ یادم میاد سر شب 400 تا تست ادبیات میذاشتم جلوم و  تا صبح تست میزدم. تکونم نمی خوردم یهو به خودم میومدم میدیدم 4 ساعته پشت میز نشستم. تا اونجا که از دستم بر می آومد می خوندم.

خودکار شده بودین یا نه کسی باید بهتون می گفت برو سر درست؟

زمان ما یه طوری بود که پدر مادر ها اینجور نبود که خیلی پیگیر کار بچه ها باشن. اینطور جا افتاده بود که بچه باید خودکار باشه. زمان ما چیزی به عنوان مشاور هم معنا نداشت. فکر کنم از سالهای 86 به بعد یک چیزی بعنوان مسئول پایه، مشاور که بچه ها خیلی وابسته به مشاورش و وابسته به برنامه ای که میده باشن. زمان ما اینطوری نبود. خودمون برای خودمون برنامه ریزی می کردیم و بنظرم خیلی هم کار درستی بود. شاید الان مشاور یک نسخه رو برای همه بچه ها بپیچه. ولی اون موقع هر بچه ای مشاور خودش بود. هر بچه ای  ضعف و قدرت خودشو می دونست و کار رو میبرد جلو.

چه تحولی در شما اتفاق افتاد که تا قبل از پیش دانشگاهی می گین من زیاد درس خون نبودم؟

غفلت. و نداشتن معلمای خوب.

یعنی معلمها به شما انگیزه دادن که شما می تونین آیندتونو خودت بسازی؟

تا 90 درصد جواب شما بله است. وقتی وارد مدرسه ای میشی که کادر قابل قبولی داره.  بچه که کتاب درسی رو باز می کنه، این کتاب باید خوب تدریس شده باشه تا بتونه اینو مطالعه کنه. الان معلم خوبم درس میده بچه زورش میاد دو ساعت بشینه پشت میز . حالا تصور کن هیچ ایده ای از اون کتاب نداری و نمیدونی عنوانش چیه. در مدارس دولتی چنین فاجعه ای است. معلمای فوق العاده بی سواد و هر یک هفته در میون قهر می کنن و نمیان سر کلاس. من خیلی از امروز مدارس دولتی خبر ندارم. معلم ادبیات ما شاید حتی نمیتونست واژه ها درست بخونه. ما وارد پیش دانشگاهی شدیم. معلم ادبیات ما خود آقای ملکی پور بودن. من ادبیات در حد هفت هشت درصد بلد بودم ولی یادمه شعر نی نامه رو جلسه اول ایشون اومدن سر کلاس درس دادن من نی نامه رو حفظ شدم همون جا. معلم خیلی تاثیر داره. ادبیات کنکور را من 87 درصد زدم. معلم بعضی مواقع خودش نمیدونه چه خدمتی داره به دانش آموز می کنه. فارغ از کلاس کنکور ادبیات ، آقای دکتر ملکی پور شعر سر کلاس می خوند من کیف می کردم. من وارد محیطی شدم که دیدم من اگر درسخون باشم امکاناتش در این مدرسه هست.

چه جوری به تدریس روی آوردین؟

من بعد از کنکور مثل خیلیها که دنبال کار می گردن، توی مدرسه ای مشغول به کار شدم بعنوان نیروی اجرایی مثل اردوها. یک رفع اشکالی چیزی. ریاضی 1 تو دانشگاه افتادم. یک استادی داشتم چند جلسه ای سر کلاس رفتیم. دیدم اینها همون حساب دیفرانسیل است که تو پیش دانشگاهی خوندیم و انقدر من این مطالب رو خوب بلد بودم که دیگه سر کلاس نرفتم. پشت گوش انداختم و اخر ترم هم امتحان دادم شدم 8. دیدم از بچه ها خیلی عقب افتادم . ترم دو، ریاضی 1 و ریاضی 2 رو با هم برداشتم. یعنی از اون کارایی که هر کسی نمی تونه بکنه. و جفتش توی یک روز امتحان دادم. بعد از اونجا دیدم خیلی هم تو ریاضی قوی شدم هم علاقه مند شدم. استاد کائنی معلم دیفرانسیل ما بود و آقای الموتی هر دو به ما دیفرانسیل درس دادن. من تو مدرسه فیض توی شهرک والفجر خیابون شیخ بهایی من کار اجرایی می کردم. همون جا خواستم بهم کلاس بدن. با کلاس حل تمرین استادای بزرگ شروع کردم. مهر 83 تقریبا . و اینجوری شد که توی اینکار افتادم و خیلی بهش علاقه مند شدم. خیلی برام لذت بخش بود که بچه لذت می بره که من می تونم یک مطلب رو خوب بهش منتقل کنم. شاید تا 7-8 سال من اصلا کنکور درس ندادم. خیلی برام فرق نمی کرد چه پایه ای درس میدم. جبر و احتمال، هندسه تحلیلی و لی از اون به بعد فقط کنکور کار کردم.

الگوی تدریستون شخص خاصی بود؟

توی مسیر تدریسم کسی که بی نهایت حمایتم کرد، راه رو برام باز کرد. راه و چاه رو بهم نشون داد. بستر رو برای تدریس برام فراهم کرد.، آقای رباعی بود. من واقعا در زمینه کاریم خیلی به ایشون مدیونم. ایشون الگوی منم بود. یادمه توی مدرسه صالح توی خیایبون وارسته بود، سال 88 ، ایشون به من گفت محکم برو سر کلاس ولی نه خشن. این جمله هنوز تو ذهنمه. خوب این دو تا خیلی با هم فرق دارن. شاید ایشون توانایی هایی در من دید و به جاهای دیگه معرفیم کرد. نمی تونم خوبی های ایشون رو فراموش کنم.

مشکل بچه ها تو درس آمار یا حسابان 2 در کجاست؟

مشکل درس نخوندن بچه ها رو توی یک سنی اگر جلوشو نگیری دیگه قابل حل نیست. بچه به درس نخوندن عادت می کنه. بچه درس خوندن بالاخره از یک کسی یا یه جایی یاد گرفته. بچه ای که به این نتیجه میرسه که من باید کم درس بخوانم یا زیاد درس بخوانم. شرایطی هست که این رو توی ذهن بچه میندازه. مثلا من پدری دارم که درس خواندن خیلی براش مهم نیست. من مدرسه ای درس می خوانم که حتی اگر درسم نخونم نمرمو میدن. این بستر که میگم یعنی این. این یواش یواش از سال هفتم شروع میشه. شما بچه رو از لحاظ درس خوندن اگر ساختی، ساختی . به نظرم خیلی کار سخت میشه از دهم به بعد. ببینید من در خیلی از زمینه ها من کارشناس نیستم اما اینی که میگم بیشتر احساسه علم نیست. احساس می کنم خیلی معلما باید به بچه ها مخصوصا دهم و یازدهم سخت بگیرن. بچه با هر استعدادی قابلیت پذیرش آموزشی که بهش میدی رو داره. شما 80 درصد یاد میدی و اون 40 درصد رو  یاد می گیره. ولی وای به حال زمانی که شمای معلم بگی اینها ضعیفن و بهشون 40 درصد یاد بدی. اونها اون ده درصد رو هم یاد نمی گیرن. بچه هر چقدر هم ضعیف باشه، معلم باید در حد اعلا کارشو انجام بده. بقول مهران مدیری در مرد هزار چهره ” بنده از چوب لباسی بازیکن می سازم” . من اول سال تحصیلی این جمله توی ذهنم میاد که قرار نیست که من معجزه کنم. اگر من بتونم بچه ای که ده درصد میزنه رو برسونم به 30 تا 35 درصد من بردم. و اگر در یک کلاس در یکسال من 80 درصد رضایتمندی داشته باشم، باز من پیروز شدم. اصل داستان به پایه بر میگرده. از پایه هفتم شروع کنی و به بچه القا کنی که تو بزرگ شدی. تو باید کارت رو خودت انجام بدی بدون اینکه کسی بهت بگه. و بسیار از لحاظ آموزشی بهش سخت بگیری ، بچه سختکوش بار می آید حتی اگر نابغه هم نباشه می تونه موفق شه و ما از این دست بچه ها کم نداشتیم. شما می دونین کنکور تجربی ایران بزرگترین ماراتن دنیا است  که 600 هزار نفر شرکت کننده داره و بین اینها ما 20 هزار دانش آموز قابل داریم که قشنگ یکسال میشینن می خونن.. در میان اینها ما سپهر علایی نسب رو داشتیم در کنکور 93 با رتبه پانصد و خرده ای که پزشکی قزوین داره می خونه ببینین چقدر کار سخته. بسیاری ما اینجا پزشکی قبولی دادیم و بچه هایی بودن که تو همین مدرسه رشد پیدا کردن .

احساستون نسبت به محیط آموزشی در مدرسه صالح چیه؟

من مدرسه صالح رو جز مدارس خوب تهران می دونم. رتبه های درخشان کنکور از همین مدرسه معرفی شدند که هر سال شاهد افت بودیم که دلیل خاصی ندارد که ربطی به معلم صالح ندارد. صالح همون کادر زحمتکش و خوب گذشته را دارد. متاسفانه از حدود سالهای 90-89 مردم برند گرا شدند. مردم رو اوردند به یکسری مدرسه خاص و هم محله ای های صالح دیگر صالح نمی آیند. مدرسه صالح در منطقه 3 جز 5 مدرسه برتر است و حرف برای گفتن دارد. مزیت دیگر مدرسه صالح اینه که نفرات کلاس بالا نیست مدارسی هست که سر کلاس 39 دانش آموز هست که خیلی کار رو سخت می کنه. اگر بتوانیم توی پایه بچه ها را تقویت کنیم، می تونیم تو کنکور نتیجه بهتری بگیریم. اگر دانش آموز وادار به فکر کردن بشه و خودش مطالبی رو کشف کنه، کلاس تبدیل به کلاسی پویا و علمی می شود. اگر بپردازیم به ریاضی درس دادن و نه کنکور درس دادن، دانش آموز ما عالم می شود که خود اون دانش آموز در کنکور هم موفق می شود.

امیدوارم شرایطی بوجود بیاد که بچه های با استعدادمون بتونن به مردم کشور خودشون خدمت کنند و دغدغه تامین مالی و آینده شغلی نداشته باشند و اگر زمینه بازگشت بسیاری از نخبگان ما هم به کشور بوجود بیاد، تحولی شگرف ایجاد می شود و ایران بهتری خواهیم داشت.

 

مصاحبه با آقای مرادی استاد فلسفه

دشمنان جسورِ حماقت

به قلم آقای مرادی دبیر فلسفه

  1. «وحدتی با خود، دیگری و طبیعت.» این عبارت، روح استخراج شده از فلسفۀ رمانتیک­های آلمانی در اوایل قرن 19 بود. پیوندی میان تمامی قوا. وحدتی میان آنچه زیباست، آنچه اخلاقی است، آنچه به­کار می­آید و آنچه باورها، ایده­ها و حقیقت­جویی را در من به جریان در­می­آورد. در سفری ادیسه­وار در دل تاریخ و طبیعت. وحدتی پرتنش و قوام­بخش با خود، دیگری و طبیعت.
  2. آنچه که -در ساختار مدارس و دانشگاه­ها در شرایط حاضر- به معنای رسمی از کلمۀ تعلیم و تربیت قصد شده­است، احتمالا بی­ارتباط با قصد و انگیزۀ رومانتیک­های آلمانی و در معنای موسع­تری تحت نام فلسفه بوده است. آموزشی نه مبتنی بر وحدت قوا؛ یعنی دریافت هماهنگ من از موضوعات، بلکه آموزشی مبتنی بر تفرقه و گسست علوم و شاخه­ها به همراه تنگ نظری­ها بوده است. آموزشی کانالیزه شده، سرد و تاریک.
  3. «خب، در مورد چی باید صحبت کنیم؟» شروعی قابل حدس برای کلاس­های فلسفه. حرافی مربوط به کلاس های گفتگوی آزاد است. فلسفه با سکوت آغاز می­شود. آزادی بیان خوب است اما فلسفه با آزادی تفکر کار دارد. فلسفه کودکی است که بی­تعارف و سرراست می­گوید پادشاه لباس بر تن ندارد. کار فلسفه تبدیل حماقت به چیزی شرم­آور است.
  4. دکتر سعدی تماس می­گیرد: «فلسفه درس می­دهی؟» بی­رغبتی­ام از آموزش فلسفه در مدارس را نشان می­دهم. اصراری نمی­کند. چند روز بعد شمارۀ مدرسه را از دکتر سعدی می­گیرم. حرفهایم با دکتر ملکی­پور گل می­اندازد. می­گوید دوست دارد اگر به عقب برگردد فلسفه بخواند. بدون ادا و نمایش هم می­گوید. در دلم می­نشیند. ایده­هایم را می­گویم. با لبخند حمایت می­کند.
  5. برای آموزش فلسفه به چشم­ها نیاز دارم. به حرکت سر و ابروها، به نفس های عمیق و لب گزیدن­ها. به درخود فرورفتن­ها، به وقفه­ها و سکوت، به جدل­ها و نارضایتی­ها، به حضور دانش­آموزانم نیاز دارم. دریغ! سالی که گذشت سهم کمی از اینها برای ما بجا گذاشت.

آخر: روزها به سختی سپری می­شدند.  نفس راه خودش را پیدا نمی­کرد. لحظه ها به سنگینی روی شانه هایم سوار شده بودند. در بستر بیماری با بی­رغبتی تلفن همراهم را برداشتم. پیام­های دانش­آموزانم غم­هایم را مثل دبه­ی روغن آب کرد. همان­هایی که از جانب ما متهم به بی­مهری و بی­تفاوتی هستند. آن­ها مشتاق کلاس­ها شده بودند. دشمنان جسورِ حماقت.

مصاحبه با آقای دکتر وحید سعدی استاد ادبیات

زیبایی ، فاتح نهایی جهان

مصاحبه با آقای دکتر وحید سعدی

منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات. پس در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب. از دست و زبان که برآید / کز عهده ی شکرش به در آید.

وحید سعدی هستم اهل خاک پاک شیراز. در همسایگی افصح المتکلمین، استاد سخن، سعدی، در محله ی سعدی شیراز رشد کردم. دوره ی کارشناسی را در دانشگاه حافظ شیراز سپری کردم. دوره ی کارشناسی ارشد را در دانشگاه تهران گذراندم و از پایان نامه ام در حوزه ی بلاغت شعر فارسی با عنوان تک نگاری تلمیح دفاع کردم. 

دوره ی دکتری را در دانشگاه شهید بهشتی پشت سر گذاشتم و مشغول نگارش رساله ی دکتری ام در شرح زیبایی شناسی غزل سعدی هستم.

از آنجا که معلم زاده بودم و پدر و مادرم هر دو به تشریف شریف معلمی مشرف بودند من هم معلمی را خیلی زود و از همان دوران کارشناسی در شیراز آغاز کردم و سپس در تهران ادامه دادم. 

در این سال ها در مدارس برتر تهران در دوره های اول و دوم دبیرستان و نیز در دوره های آمادگی تیزهوشان، دوره های المپیاد ادبی و همچنین آموزشگاه های کنکور فعالیت داشتم. و نیز به عنوان مدرس در دانشگاه شهید بهشتی مشغول تدریس هستم.

از آغاز آشنایی با موسسه فرهنگی صالح سیاست گذاری خاص و هوشمندانه ی مدرسه و به ویژه نگرش منحصر به فرد و دانشورانه ی جناب آقای دکتر ملکی پور در توجه ویژه به مباحث مربوط به ادبیات فارسی برای من تازگی داشت. 

شاید باید اشاره کرد و توضیح داد که این رویکرد در میان دبیرستان های دوره ی اول به جرات کمیاب و منحصر به فرد است. این فضای توجه به ادبیات فارسی به ما اجازه داد تا بتوانیم برنامه های مربوط به درس فارسی را در هر سه حوزه ی ادبیات، انشا و املا به دقت و با جزئیات فراوان و به شیوه ای روشمند اجرا کنیم.

در درس فارسی توجه اصلی ما علاوه بر توانمندسازی عزیزانمان در مباحث آموزشی بر این ایده استوار بود که کشف لذت ادبی را به دانش آموزان بیاموزیم و آنان را در فرآیندی قرار دهیم که با ادبیات به عنوان هنری زیبایی آفرین و لذت بخش آشنا شوند.

خداوند از روح خود در وجود انسان دمیده است و به مصداق آیه شریفه ی الله جمیل و یحب الجمال، روح انسان همواره در جستجوی کشف زیبایی هاست. اینجاست که راز میل انسان به هنر آشکار می شود و ادبیات یکی از اصیل ترین گونه های هنر انسانی است.

درک زیبایی این میل را در وجود ما پدید می آورد که این تجربه را با دیگران به اشتراک بگذرایم و از این رهگذر به کشف جمعی لذت برسیم. آنچه برای من به عنوان معلم ادبیات مهم و حیاتی است شریک کردن عزیزان دانش آموزم در کشف این لذت است.

همواره سعی داشتم لذتی را که خود از خواندن متون ادب فارسی برده و می برم با دانش آموزان تقسیم کنم و فضای کلاس را به سمتی ببرم که دانش آموز با میل و رغبت و نه از سر اجبار و التزام در کلاس درس حاضر باشد. گمان میکنم تا حدودی به این هدف دست یافتیم.

در درس انشای فارسی با حمایت بی دریغ مدرسه توانستیم روشی نوین را در آموزش نوشتن پیاده سازیم.

این روش بر مبنای آموزش عناصر داستان و استفاده از این عناصر در نوشتن بنا شده است. تلاش کردیم نوشتن خلاق را در چارچوب آموزش چگونه نوشتن در مقابل شیوه ی سنتی چه نوشتن قرار دهیم. در این مسیر موضوع انشا حذف شد و با آموزش شگردهای داستان نویسی، نوشته های دانش آموزان در مسیر تبدیل شدن به داستان های کوتاه قرار گرفت.

اگرچه همچنان در آغاز این مسیر ایستاده ایم اما طلیعه های درخشش استعداد عزیزانمان را در نوشتن در همین آغاز راه نیز شاهد بوده ایم. نتایج درخشان دانش آموزان ما در هرسه پایه در مسابقات داستان نویسی شاهدی بر این مدعا است. اگرچه برای شخص من دستاورد اصلی این کلاس آموزش راهی نو برای بیان احساسات و اندیشه ها به فرزندانمان است. راهی برای گفتگو با خود و جستجو در درون و نیز خلق اثری که از ذهن و زبان خود دانش آموز تراویده باشد.

در باب درس املا نیز باید توضیح داد که کلاس املا همواره دارای نوعی خشکی و دافعه برای دانش آموز بوده و کلاسی فاقد جذابیت و خلاقیت ارزیابی می شده است. این مشکل و راه های رفع آن از آغاز فعالیت در این حوزه یکی از چالش های کاری من بود.

 در جستجو برای رفع این مشکل با روشی نو و پیشرو در آموزش با عنوان یادگیری مشارکتی آشنا شدم. استفاده از روش یادگیری مشارکتی تحولی بنیادین در ساختار کلاس های املا پدید می آورد و علاوه بر اینکه آموزش و سنجش را به بهترین شیوه محقق می سازد، کلاس را نیز از یکنواختی و خمودگی نجات می دهد.

 با استفاده از این روش آموزش و سنجش در درس املا ماهیتی گروهی، رقابتی و پویا می یابد. به جرأت می توان ادعا کرد کلاس های املای ما از پرشورترین و فعال ترین کلاس های درسی مدرسه است.

البته نباید این نکته را از خاطر دور داشت که این روش پس از چندین دوره تجربه در مدارس مختلف امروز به حد قابل قبولی از تکامل رسیده و بسیاری از گره ها و مشکلات آن در مسیر تجربه و تکرار گشوده شده است.

نکته ی دیگری که یادکرد آن خالی از لطف نیست بزرگداشت و یادکرد چهره های برجسته ی ادب و فرهنگ فارسی در برنامه هایی ویژه است. کوشش کردیم در حد توان و امکان عزیزانمان را با مفاخر و مشاهیر ادب فارسی چون فردوسی، سعدی، حافظ، مولانا و حتی بزرگان ادب معاصر چون نیما یوشیج آشنا سازیم.

از ادبیات و زیبایی آفرینی آن سخن گفتیم. نیچه فیلسوف نامدار آلمانی می نویسد: اگر هنر نبود، حقیقت مرا نابود می کرد. داستایوفسکی نویسنده ی برجسته ی روس نوشته است: زیبایی است که فاتح نهایی همه ی مباحث جهان است و بالاترین حد درک انسانی تجربه ی زیبایی است. کلام را با یادکردی از کلاس درس استاد الاساتید ادب فارسی در روزگار ما حضرت استاد شفیعی کدکنی- دیر زیاد آن بزرگوار خداوند- به پایان می برم. 

ایشان در جلسه ای پس از نقل جمله ی داستایوفسکی فرمودند: اصل و منشأ این نظریه را می توانید در این دو بیت سعدی ببینید:

پر طاووس بر اوراق مصاحف دیدم

گفتم این منزلت از قدر تو می بینم بیش

گفت خاموش که هرکس که جمالی دارد

هرکجا پای نهد دست ندارندش پیش

آری زیبایی است که فاتح نهایی جهان خواهد بود.

مصاحبه با آقای پارسا نمازیان

 

دانش آموخته صالح با خلوص 100%

مصاحبه با آقاي پارسا نمازيان، رتبه 123 کنکور سراسري 1398
و دانش آموز پيوسته پايه هفتم تا دوازدهم دبيرستان صالح

 

دانش آموزان دبیرستان صالح در هشت سال گذشته، رتبه های درخشاني چون رتبه 10، رتبه 24، رتبه 50 و بسیاری رتبه های ممتاز در کنکور سراسری کسب کرده اند و هیچکدام نیز مثل پارسا نمازیان فردی استثنایی نبوده اند. این عزیزان الگوهای ملموس و قابل استنادی هستند که از دل همین فضای آموزشی و با تلاش خود به این جایگاه رسیده اند و برای دانش آموزان سالهای پایین تر می توانند سرمشق واقعی باشند. پارسا نمازیان متولد شهریور 79 است. از پایه هفتم تا پایه دوازدهم دانش آموز دبیرستان صالح بوده است و در کنکور سراسری رتبه 123 رشته ریاضی را کسب کرده . از او می پرسم آیا از ابتدا درسخوان بوده؟ او در پاسخ می گوید که از ابتدا درسخوان بوده و در سر کلاس مطالب را یاد می گرفته ولی با ورود به متوسطه دوم تلاش خود را مضاعف کرد. علت انتخاب مدرسه صالح و شش سال تحصیل در آن را در آشنا بودن محیط آموزشی نمی داند و با اندکی تامل بازگو می کند که در امتحان ورودی و مصاحبه مدارس زیادی شرکت کرد و در نهایت به توصیه و تعریفهای زیادی که یکی از دوستان که خود نیز در مدرسه صالح بود، وارد دبیرستان صالح شد. شش سال تحصیل در یک سیستم آموزشی را فاکتور موفقیت خود می داند و جابجایی مدرسه را مطلوب نمی داند. با اتکا به توانایی خود به مدرسه اعتماد کرده و نتیجه کنکورش خودش را نیز غافلگیر کرد. از ویژگیهای بارز او دانش آموز خودکار بودن است یعنی بدون اصرار دیگران ، درس می خوانده و اگر ضعفی در فهم مطلب درسی یا در تدریس مشاهده می کرده، آن موضوع را در اصطلاح ول نمی کرده و خودش پیگیری می کرده. هیچگاه در طی این شش سال کلاس خصوصی نرفته و هزینه ای هم برای آن پرداخت نکرده و اعتقادی هم به آن ندارد.

در خصوص این شائبه که برخی در کلاسهای خصوصی، راه کنکوری خاصی را آموزش می دهند می گوید که راه کنکوری اگر وجود داشته باشد، همه بلد هستند. شاید در گذشته اینگونه بوده ولی الان شرایط تفاوت کرده است. در سال دوازدهم ساعات مطالعه را از 5 ساعت شروع کرد و بسته به مقطع زمانی تا شب کنکور آن را افزایش داد، اگر چه معیار برای او تکمیل کردن یک مبحث درسی بوده تا پر کردن زمان مطالعه. از نحوه تدریس عربی و فارسی بعنوان دو درس عمومی بسیار راضی است. با فیزیک مشکلی نداشته اگر چه خودش زحمت فراوانی کشیده و درصد خیره کننده 92% در فیزیک نشان از همین همت بلند است. اعتقاد چندانی ندارد که صرف داشتن معلم خوب باعث نتیجه گرفتن می شود و موفقیت، نتیجه تلاش خود دانش آموز است. تاثیر دروس عمومی را در نتیجه کنکور و جابجایی رتبه ها بسیار بالا می داند. با آنکه برنامه ایده آل درسی خود را تقریبا بطور کامل اجرا کرده است، اما اشتباهاتی که در این مسیر مرتکب شده را کتمان نمی کند. برای مثال در ابتدای سال دوازدهم از اواسط تیرماه خیلی پرفشار و تخته گاز درس خواند و تستها و کارهای اضافه ای انجام داد که می توانست به فروردین سال بعد موکول کند تا نتیجه بهتری بگیرد. اگرچه نتیجه این تلاش، خود را در بهمن و در آزمونهای آزمایشی نشان داد. اگر دانش آموزان می خواهند در درسی ممتاز یا به قول خودش خفن باشند، فراتر از آنچه در کلاس اتفاق می افتد تست بزنند و سطح خود را بالاتر ببرند. اگر کتاب آرایه ادبی رو که اواخر اسفند شروع به خواندن کرد از اوایل مهر دست می گرفت، شاید نتیجه بهتری می گرفت. البته حفظ توانایی در دروس عمومی بسیار مهم است که اگر پیش از زمان خود اتفاق بیفتد شاید در هنگام کنکور در نقطه اوج خود قرار نگیرد.

او توصیه می کند تا نقطه اوج آمادگی کنکور باید در اردیبهشت و خرداد اتفاق بیفتد و به دیگران که می خواهند در کنکور موفق باشند، پیشنهاد می کند تا اگر در درس یا مبحثی احساس ضعف می کنند، آن را به آینده موکول نکنند و مشکلاتشان را هر چه سریعتر مرتفع کنند. در مورد کنکور 98 ، سوالات را مبتنی بر هر آنچه تدریس شده و خوانده بود ارزیابی می کند و با آنکه اولین دوره کنکور براساس کتب درسی جدید بوده ، رو دست نخورده ولی سطح سوالات را نسبت به سالهای گذشته پایین تر می داند. کنکور 98 را کنکور با دشواری زیاد سوالات و جون دار نمی داند. با این حال، امتحانات نهایی خرداد مخصوصا دروس غیر مرتبط با کنکور را آزار دهنده می داند. اکنون و بعد از شش سال و فارغ التحصیلی در رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه تهران به فکر ادامه تحصیل است. 

مصاحبه با آقای علی شهشهانی پور

 

هر چی محال می شد؛

با عشق داره می شه

مصاحبه با آقای علی شهشهانی پور فارغ التحصیل موفق صالح

   آقای علی شهشهانی پور دانش آموز موفق و فارغ التحصیل رشته تجربی دوره نوزدهم دبیرستان صالح است که در یکی از سخت‌ترین سال‌های ادوار کنکور  و در اوج دوران شیوع کرونا که برگزاری کنکور سراسری با تعویق دو ماهه کار را بسیار مشکل کرده بود، توانست با عزمی راسخ و پشتکار مثال زدنی رتبه 716 رشته تجربی را کسب کند و در دانشگاه علوم پزشکی ایران ادامه تحصیل دهد.

 از او می پرسم چگونه دانش آموزی بوده است.  در پاسخ می گوید تا قبل از پایه دهم اصلا  دانش آموز  درس خوانی نبوده و یادگیری صرفاً در سر کلاس اتفاق می‌افتاده  و با مرور و تکراری که در کلاس صورت می‌گرفت به تعمیق درک و یادگیریش کمک شایانی می کرده است.  البته شب های امتحان هم درس می خوانده است .

  در جواب این سوال که از ابتدا برای قبولی در رشته پزشکی هدفگذاری کرده بود، می گوید زمانی که وارد مدرسه صالح شد، به هیچ وجه هدفی برای قبولی در رشته پزشکی نداشته و  علاقمندی اولیه اش به رشته روانشناسی بود و همواره مردد بوده که وارد رشته تجربی بشود یا رشته انسانی. البته معتقد بوده که رشته تجربی انتخاب بهتری است چون آنقدر وسیع هست که بتوان در رشته خوبی قبول شد.

بعد از گذر زمان به این نتیجه می رسد که می تواند برای پزشکی بخواند.  بعد از اولین امتحان در مهرماه در پایه دهم که با کمترین صرف وقت نمره خوبی می آورد، احساس می کند که اگر  تلاش خود را افزایش دهد، قبولی در رشته پزشکی دور از دسترس نیست.  این توانمندی را در خود می بیند و اعتماد به نفس بالاتر می رود و کم کم علاقه مند و به تعبیری عاشق رشته تجربی می شود.  او اشاره می کند که حتی در بعضی مواقع به خودم    می گفتم : ” کدام آدم عاقلی 7 سال درس می خواند تا پزشک عمومی شود؟”  ولی با تحقیق و آشنایی بیشتر با جذابیت های درس زیست شناسی هدف خود را می یابد. 

    او در توضیح منابع مطالعاتی برای کنکور، تنها به  کتاب درسی و جزوات و کتابهای تستی که در اختیار همه قرار دارد اشاره می کند و می گوید : ” من سعی می کردم مفاهیم درسی را با تست زدن و تحلیل نتایج آن در ذهنم تثبیت کنم.” اعتقادی به معلم خصوصی یا کلاس خصوصی ندارد  و فکر می کند که اگر هر دانش آموز در سر کلاس به مطالب معلم گوش کنند و تکالیف را انجام دهد خود به خود یاد می گیرد. 

   نکته جالب در این گفتگو آن است که مشابه بسیاری از دانش آموزان موفق، برای آمادگی کنکور در سه سال دبیرستان،  مبنای درس خواندنش به هیچ وجه میزان ساعت نبوده و هر مطلب را با هدف یادگیری و و تثبیت آن در ذهن خود می خوانده و اگر به  هدف خود می رسید، به ذهنش استراحت می داد. او اعتراف می کند  با توجه به محرک های ذهنی محیطی، نمی‌توان به طور مستمر و بدون استراحت درس خواند. 

اما سعی می کرده به جای بازی های کامپیوتری ورزش کند به گونه‌ای که حتی در طی سال دوازدهم هیچگاه ورزش کردن را ترک نکرد و ورزش را در آرام کردن ذهنش مفید می داند. اگر چه به فضای مجازی هم به چشم سرگرمی نیم نگاهی داشته و معتقد است که محدودیت شدید نتیجه عکس می دهد ولی زمانش را مدیریت کرده و اولویت را همیشه به درس داده است تا تلاش های سه ساله اش به ثمر بنشیند. آقای شهشهانی پور مانند سایر دانش‌آموزان اذعان می کند که بعد از هر شکستی ناامید می شده، با این تفاوت که پذیرش شکست و تجدید اراده برای ادامه کار را در کوتاهترین زمان انجام می داده و می دانسته که توقف جایز نیست و به همین دلیل و علی رغم همه فشارهایی که در سال دوازدهم وجود دارد، هدف اصلی خود را گم نکرد.

   اگر چه مطالعه در مدرسه در قالب اردوهای مطالعاتی با هدف کار منظم و افزایش انگیزه جمعی، کارکرد مناسبی دارد، اما به واسطه کاراکتر و شخصیت ذاتی،  تفاوتی را بین محیط مدرسه و خانه احساس نکرده است زیرا  کمتر دچار حواس پرتی می شده است و در ماه های پایانی پایه دوازدهم با 8 تا 9 ساعت مطالعه  توانست با معدل بالای 5/19 و کسب رتبه 445 کنکور زبان و رتبه 716 کنکور تجربی تحصیلات دبیرستان را به موفق ترین شکل به پایان برساند.

   آقای شهشهانی پور به اشتباه خود در روز آزمون سراسری اشاره می کند که تست درسی چون فیزیک را که در آن توانایی بالا داشته اولویت اول تست زنی قرار نمی دهد و بعد از آنکه ذهنش با تست های سخت سایر دروس خسته شد، با تمرکز پایین وارد پاسخ به سوالات درس فیزیک    می شود و درصد بسیار پایین تر از حد انتظار کسب می کند و به شدت سایرین را از تکرار این اشتباه بر حذر می دارد و توصیه می کند چه در دروس عمومی و چه دروس اختصاصی، داوطلبین باید تست زنی را با درسی شروع کنند که در آن درس قوی تر هستند. اثر مستقیم چنین تصمیمی به بالا رفتن روحیه در طی زمان کنکور نیز کمک می کند. 

  بدترین اتفاق در سال دوازدهم را تعویق دو ماه تاریخ برگزاری کنکور    می داند که علیرغم تست زدن فراوان که عادت روزانه اش شده بود، شرکت در همایش های مدرسه و فرصت بیشتری که برای جمع بندی مطالب داشته اما مجموعا اثر این امر را منفی ارزیابی می کند و یادآوری آن دوره که پر از استرس، سردرگمی ، کلافگی و خستگی بوده در کلامش موج می زند ولی با این وجود روحیه اش را از دست نداد و تا پایان با قدرت ادامه داد.

مصاحبه با آقای مهندس پورمند دبیر فیزیک

ایجاد علاقه تحصيلي،

اولین وظیفه معلم

مصاحبه با آقای مهندس پورمند دبیر فیزیک مدرسه صالح

مهندس قادر پورمند متولد اسفند ۱۳۵۹ فارغ التحصیل رشته مهندس معدن با گرایش استخراج از دانشکده فنی دانشگاه تهران است. حدود پانزده سال است که در زمینه آموزشی فعال است. سالها در مقطع راهنمایی و دبیرستان بعنوان مشاور، معاون آموزشی و معلم ریاضی فعال بوده است. تدریس را بسیار دوست دارد و از ساعات حضور در کلاس لذت می برد. بر اثر یک پیشامد، به تدريس فیزیک روي مي آورد و اکنون تنها فیزیک تدریس مي کند. از ایشان در خصوص معلم فیزیک شدن یک مهندس معدن پرسیدیم. او با نام بردن چندین واحدهاي دانشگاهی مهندسی معدن نظیر فیزیک 1، 2 و 3، دینامیک، استاتیک، مقاومت مصالح مي گويد که رشته تحصیلی اش به هیچ وجه بیگانه با فیزیک نبوده و نکته مهم را تسلط در انتقال مفهوم به دانش آموزان می داند تا سواد زیاد. شاید شخصی رشته فیزیک محض خوانده باشد ولی توانایی انتقال مفاهیم را به سایرین نداشته باشد. اختلاف رشته تحصیلی با موضوع تدریس با مرور زمان و با تکمیل حوزه مطالعاتی می تواند مرتفع شود و جای نگرانی نیست.

نکته جالب آنکه آقای مهندس پورمند در دانشگاه 3 بار در درس فیزیک 1 نمره قبولی نمی گیرد، اگر چه این درس را استادانی مشهور و سختگير در دانشگاه تدریس می کرده اند، اما متاسفانه نحوه تدریس ایشان بیشتر دافعه برای دانشجو ایجاد می کرده تا جاذبه. نهایتا با بررسی استادان این درس، در سر کلاس استادی حاضر می شود که روش تدریس فعلی خود را ملهم از روش تدریس آن استاد می داند. این استاد در هنگام تدریس در نقش یک استاد و یک شاگرد خنگ ظاهر می شده است و در پاسخ به سوالات و جوابهای بی ربط و درست و غلط شاگرد، مباحث را کاملا تشریح می کرده است. این بار درس فیزیک را با نمره 18 قبول می شود و تجربه ای ارزشمند کسب می کند.

 او معتقد است که اولین وظیفه یک معلم ایجاد علاقه نسبت به درس در دانش آموز است، حتی اگر تدریس سخت ترین درس بر عهده او باشد. اگر این علاقه ایجاد شود، ناخودآگاه یادگیری هم پشت سرش میاد. زمانی که معلمی به درسی که می دهد علاقه مند باشد و از آن لذت ببرد، این علاقه و لذت به دانش آموز نيز تسری می یابد. وي نقد جدي به معلمانی دارد که برای مدیریت کلاس سعی در القای ترس در دانش آموزان و مقهور کردن علمی دانش آموز دارند تا بتوانند کلاس را راحت تر مدیریت کنند، که در نتیجه در دانش آموز ایجاد تنفر می کند. یا فشاری که در درس به دانش آموزی که توانایی کمتری دارد، ایجاد دلزدگی می کند. 

این متخصص فیزیک اعتقاد دارد که بحث علاقه و توانمندی باید توامان برای دانش آموز مد نظر باشد تا موفقیت تحصیلی رقم بخورد. مشاوره صحیح می تواند آینده فرد را متحول کند.

ایشان معتقد است عمده فهم مطلب در سر کلاس و هنگام تدریس معلم صورت می گیرد و بايد کاملا سر کلاس حواس جمع بود. او به دانش آموزان توصیه می کند تا یادگیری حداقل زبان انگلیسی را در حد اعلا در اولویت قرار دهند. در استفاده از بازیهای کامپیوتری، فضای مجازی و اینترنت افراط نکنند و زمان آن را مدیریت کنند.

 وي با ذکر یک حدیث و چند توصیه صحبتش رو به پایان برد.”خیر الامور اوسطها” ، بهترین کارها میانه رو است. تعادل را در همه امور رعایت کنید حتی درس خواندن. اگر می خواهید موفق باشید دچار افراط و تفریط نشوید. از زندگی و نوجوانی و جوانی تان لذت ببرید. ورزش کنید. مراقب بدنتان چه از بعد فیزیکی و چه روانی باشید. به تعلیمات مدرسه و آموزش و پرورش بسنده نکنید. از جوانی خود برای توشه جمع کردن برای آینده بهره بگیرید.

 تنها وظیفه دانش آموز، درس خواندن است که باید همین یک وظیفه را درست انجام دهد. اطلاعات عمومی خود را با مطالعه و کتاب خواندن افزایش دهید تا در آینده ستاره هر محفل و مجلس باشید تا هم خود از این گنجینه علمی لذت ببرند و هم سر منشا خیر برای دیگران باشید.

مصاحبه با آقای دکتر مجید رمضانی استاد اقتصاد

سودای دلبر و شادمانی

سرآغاز: در پاییز 1355 در تهران متولد شدم. به دبستان ایران رفتم، تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان دانش در رشته ریاضی به پایان رساندم و تحصیلات آکادمیک خود را در رشته اقتصاد در دانشگاه تهران تا دوره دکتری دنبال کردم. به پیشنهاد دوست دیرین و فرهیخته ام دکتر حامد ملکی پور، تدریس درس مطالعات اجتماعی را در سال 1381 در دبیرستان گرانسنگ صالح آغاز کردم و در این سالها کلاسهای اقتصاد، علوم اجتماعی و جامعه شناسی را برای دوستانی که به رشته علوم انسانی وارد می شوند، برگزار کرده ام.  از مسیری که طی کرده ام بسیار خوشحالم و بدون شک، صالح، همکاران و دانش آموزانش بخشی از این مسیر و خوشحالی آن را ساخته اند.

تصادف و گشایش: ریاضیات را دوست داشتم. علاقه ای به شیمی، فیزیک و زیست شناسی نداشتم. اما باید همه آنها را به عنوان یک دانش آموز دبیرستانی رشته ریاضی می خواندم. در روزگار ما، انتظار خانواده، مدرسه و جامعه این بود که در پایان مهندس یا چیزی در این مایه بشوم. اما اگر در مسیر متوجه می شدی که مهندسی را دوست نداری چه؟ باید با انتظارات این سه نیروی مخالف می جنگیدی و راه خود را تغییر می دادی. راه رهایی من از این چرخه دور از علاقه، رفتن به رشته اقتصاد بود که زیرمجموعه ای از رشته های علوم انسانی بود و گرایش نظری آن را می شد  از رشته  ریاضی هم انتخاب کرد. انتخابی تصادفی که گشایشی در آغاز روزگار نوجوانی ام ایجاد کرد و ایستادگی، تلاش و ریسک پذیری در جهت علاقه را به من آموخت.

علم و بازار: در خانواده ای متولد شده و رشد یافته بودم که همزمان تحصیل و کار وکسب در آن جریان داشت.  محیط و رشته ای که تازه با آن آشنا شده بودم، از همان ابتدا من را به ترکیبی از این دو سوق داد. پس هم در اقتصاد پیش می رفتم و دانش خود را در آن افزایش می دادم و هم در کار وکسبی تجربه می اندوختم و توانمند می شدم. مسیری که فلسفه زندگی ام را شکل داد : علم و بازار با هم معنی پیدا می کنند.

بخت و رخت: فکر می کنم همه ما باید معلمی را تجربه کنیم. اشتراک دانسته ها  و تجربیات خود با نسلهای آینده، الهام بخشی و ایجاد انگیزه برای زندگی مردان و زنان جوان جامعه، توانمندسازی  نظری و عملی آنها و کمک به ساخت جامعه ای کارآمدتر و کاملتر، در چنین تجربه ای امکانپذیر خواهد بود. مدرسه، ابزار مناسبی برای چنین تجربه ای است و من بخت استفاده از این ابزار را داشته ام. به کلاس درس به عنوان کارگاهی برای طرح مسائل حوزه علوم اجتماعی و اقتصاد و درگیر کردن اذهان دوستان جوان برای یافتن راه حلهایی برای آن مسائل، در حال یا آینده ، باور داشته و دارم. دبیرستان صالح چون خانه ای برای پرورش نوجوانان علاقمند و سرآمد در رشته علوم انسانی، با باوری کلان به اهمیت این رشته ها برای سعادتمندی جامعه نزد مدیران ارشد و معلمانش، این بخت و رخت را در اختیار من قرار داده است.

همت و دولت: اقتصاد به من آموخته است که در یک محیط کارا، به دست آوردن ، نیاز به تلاش دارد. دبیرستان صالح محیطی کارا است. دانش آموز سیزده ساله اش امکان می یابد که با تلاش و سختکوشی از آموزشی کیفی برخوردار بشود (وجهی که از ویژگی های همیشگی صالح بوده)، مهارتهایی کاربردی بیاموزد (مدیران و سیاستگذارانش در سالهای اخیر به طرز چشمگیر و پر جاذبه ای به تقویت این وجه پرداخته اند) و در عین حال محیطی پرنشاط و روحیه بخش را تجربه کنند (هر چند هنوز باید برای ارتقای این وجهش ایده پردازی و تلاش بیشتری کرد که در جریان است) تا در پایان، زندگی اجتماعی، آکادمیک و شغلی بهتری در دسترسش قرار بگیرد. مرور دو دهه حیات صالح و دستاوردهایش، گویای دولتی است که از این همت نصیب فرزندانمان کرده است.

اعتنا و اعتبار: احساس بسیار خوبی است وقتی می بینی علوم انسانی که حدود سه دهه پیش دچار تنگناهای زیادی به لحاظ نوع مخاطب، محتوا و محصول بوده است، در سالهای اخیر با اقبال مخاطبان جوان و علاقمند، ارتقای محتوا و محصول روبه رو شده است. بدون تردید صالح به پشتوانه ایده و باور مدیر ارشد و توانمندش دکتر حامد ملکی پور که خود از سرآمدان علوم انسانی است و با همت و همیت مدیران، مجریان، معلمان و مدرسان دلسوز و شایسته اش سهم قابل توجهی در اعتباربخشی به رشته علوم انسانی داشته و دارد. خوشبختم که در این احساس خوب سهیم هستم و به خود می بالم که از کلاسهای علوم انسانی دبیرستان صالح، و بر اثر این اعتنا، انسانهای توانمند و متخصصی راهی جهان مان و جامعه مان شده اند و به آن اعتبار بخشیده اند.

راه و چاه: دوست دارم به اندازۀ دو دهه آموخته هایم از زندگی، تحصیل و کار، به بیست آموزه که شاید بتواند در انتخاب راه و تشخیص چاه برای مخاطبان جوانم مؤثر باشد، اشاره کنم:

  1. برای علایقتان ایستادگی کنید.
  2. در زندگی گاهی ریسک(خطر همراه آگاهی) راهگشاست.
  3. تا پایان عمر بر روی آموزش خود سرمایه گذاری کنید.
  4. به سلامت جسم خود توجه کنید.
  5. سؤال بپرسید و یاد بگیرید.
  6. کتاب بخوانید.
  7. موسیقی گوش دهید.
  8. فیلم ببینید.
  9. سفر کنید.
  10. زبانهای گوناگون بیاموزید.
  11. با طبیعت زندگی کنید.
  12. مهارت بیاموزید.
  13. آنقدر توانا شوید که شما کارفرمای خود را انتخاب کنید.
  14. دانش خود را با نسلهای آینده به اشتراک بگذارید.
  15. برای خود کار و کسبی شخصی داشته باشید.
  16. از تحصیل در رشته های مالی(مدیریت، بازرگانی، اقتصاد و حسابداری)، در صورت علاقه، غافل نشوید.
  17. در تحصیل و کار خود ستاره شوید.
  18. خارج از جعبه بیندیشید.
  19. دوست بدارید و دوست داشته شوید.
  20. طوری زندگی کنید که خوشحال باشید.

پایان سخن: مهمترین بازیگر زندگی هر فرد خود آن فرد است و شادمانی و رضایتمندی از مسیر طی شده، بزرگترین دستاورد هر بازیگر. اطمینان دارم که اگر از مسیر زندگی خود رضایت داشته باشیم، بازیگری برنده و سعادتمند هستیم. آنگاه دلداده ای شادمانیم که به دلبر دلخواه خود رسیده ایم و قول” منعم شیرازی ” را تجسم بخشیده ایم.

هر چه داریم ز سودای تو دلبر داریم

حیف باشد که ز سودای تو دل برداریم