دانش آموز موفق ديروز، دبير موفق امروز
مصاحبه با آقاي مهندس پلهم جاني دبير رياضي دبيرستان صالح
بنده بهزاد پلهم جانی هستم . سال 83 دانش آموز کنکوری مدرسه صالح بودم و از این مدرسه فارغ التحصیل شدم. هم دبیرستان و هم راهنمایی رو در مدرسه مرحوم افشار گذروندم ولی پیش دانشگاهی را مدرسه صالح بودم.
چرا اومدین مدرسه صالح؟
به هر حال مدرسه مرحوم افشار، مدرسه دولتی بود که کیفیت لازم رو برای کار نداشت اومدیم اینجا به سختی وارد این مدرسه شدیم هم از لحاظ اینکه دانش آموز اینجا نبودم و به سختی ثبت نام شدم
چرا جای دیگه نرفتی؟
یکی دوتا از رفقای مدرسه محمود افشار آمده بودن مدرسه صالح اونها حالا چه تحقیقی کرده بودن درباره مدرسه نمیدونم ولی ما چون با اونها در ارتباط بودیم و اونها خیلی تعریف می کردن مستقیم اومدیم اینجا و جای دیگه هم نرفتیم.
ریسک کردی یا اعتماد کردین؟
اعتماد کردیم و جالب اینکه منزل ما خیلی هم دور بود و من همیشه از این قضیه خیلی ناراحت بودم. مدرسه که تعطیل می شد یک ساعت و نیم طول میکشد تا برسم خونه واقعا دشوار بود. ولی خدا را شاکرم که وارد دانشگاه شدم . فوق لیسانس مهندسی مکانیک تبدیل انرژی خوندم از دانشگاه علوم تحقیقات.
اون موقع چند ساعت درس می خوندین برای کنکور؟
خیلی یادم نیست ولی چون در دوران دبیرستان شاید خیلی دانشآموز خوبی نبودم برای کنکور خودمو کشتم وقتی وقت داشتم یعنی هر چقدر وقت داشتم برای جبران گذاشتم.
می ارزید؟
صد در صد. معتقدم هر دانش آموزی با هر وضعیت درسی، مالی، اجتماعی همه ادمها یکسال باید برای کنکور بخونن. شبانه روزی این چیزی است که پیش روی همه هست.
چه جوری می خوندین؟
به لحاظ زمانی و کمی که هر چقدر وقت داشتم می خوندم. تا اونجا که خودکار از دستم بیفته و خوابم ببره می خوندم. خیلی ارادم قوی بود. تو سال کنکور در طی شبانه روز کلا 4 ساعت می خوابیدم. 4 تا 6 صبح می خوابیدم و 2 ساعتم از مدرسه می رفتم خونه می خوابیدم. متاسفانه برای بچه های امروزی پش میز نشستن مثل اینکه خیلی براشون سخته. یعنی مثل اینکه قانونه که اگر 70 دقیقه میشینه باید بلند شه 20 دقیقه استراحت کنه. قشنگ یادم میاد سر شب 400 تا تست ادبیات میذاشتم جلوم و تا صبح تست میزدم. تکونم نمی خوردم یهو به خودم میومدم میدیدم 4 ساعته پشت میز نشستم. تا اونجا که از دستم بر می آومد می خوندم.
خودکار شده بودین یا نه کسی باید بهتون می گفت برو سر درست؟
زمان ما یه طوری بود که پدر مادر ها اینجور نبود که خیلی پیگیر کار بچه ها باشن. اینطور جا افتاده بود که بچه باید خودکار باشه. زمان ما چیزی به عنوان مشاور هم معنا نداشت. فکر کنم از سالهای 86 به بعد یک چیزی بعنوان مسئول پایه، مشاور که بچه ها خیلی وابسته به مشاورش و وابسته به برنامه ای که میده باشن. زمان ما اینطوری نبود. خودمون برای خودمون برنامه ریزی می کردیم و بنظرم خیلی هم کار درستی بود. شاید الان مشاور یک نسخه رو برای همه بچه ها بپیچه. ولی اون موقع هر بچه ای مشاور خودش بود. هر بچه ای ضعف و قدرت خودشو می دونست و کار رو میبرد جلو.
چه تحولی در شما اتفاق افتاد که تا قبل از پیش دانشگاهی می گین من زیاد درس خون نبودم؟
غفلت. و نداشتن معلمای خوب.
یعنی معلمها به شما انگیزه دادن که شما می تونین آیندتونو خودت بسازی؟
تا 90 درصد جواب شما بله است. وقتی وارد مدرسه ای میشی که کادر قابل قبولی داره. بچه که کتاب درسی رو باز می کنه، این کتاب باید خوب تدریس شده باشه تا بتونه اینو مطالعه کنه. الان معلم خوبم درس میده بچه زورش میاد دو ساعت بشینه پشت میز . حالا تصور کن هیچ ایده ای از اون کتاب نداری و نمیدونی عنوانش چیه. در مدارس دولتی چنین فاجعه ای است. معلمای فوق العاده بی سواد و هر یک هفته در میون قهر می کنن و نمیان سر کلاس. من خیلی از امروز مدارس دولتی خبر ندارم. معلم ادبیات ما شاید حتی نمیتونست واژه ها درست بخونه. ما وارد پیش دانشگاهی شدیم. معلم ادبیات ما خود آقای ملکی پور بودن. من ادبیات در حد هفت هشت درصد بلد بودم ولی یادمه شعر نی نامه رو جلسه اول ایشون اومدن سر کلاس درس دادن من نی نامه رو حفظ شدم همون جا. معلم خیلی تاثیر داره. ادبیات کنکور را من 87 درصد زدم. معلم بعضی مواقع خودش نمیدونه چه خدمتی داره به دانش آموز می کنه. فارغ از کلاس کنکور ادبیات ، آقای دکتر ملکی پور شعر سر کلاس می خوند من کیف می کردم. من وارد محیطی شدم که دیدم من اگر درسخون باشم امکاناتش در این مدرسه هست.
چه جوری به تدریس روی آوردین؟
من بعد از کنکور مثل خیلیها که دنبال کار می گردن، توی مدرسه ای مشغول به کار شدم بعنوان نیروی اجرایی مثل اردوها. یک رفع اشکالی چیزی. ریاضی 1 تو دانشگاه افتادم. یک استادی داشتم چند جلسه ای سر کلاس رفتیم. دیدم اینها همون حساب دیفرانسیل است که تو پیش دانشگاهی خوندیم و انقدر من این مطالب رو خوب بلد بودم که دیگه سر کلاس نرفتم. پشت گوش انداختم و اخر ترم هم امتحان دادم شدم 8. دیدم از بچه ها خیلی عقب افتادم . ترم دو، ریاضی 1 و ریاضی 2 رو با هم برداشتم. یعنی از اون کارایی که هر کسی نمی تونه بکنه. و جفتش توی یک روز امتحان دادم. بعد از اونجا دیدم خیلی هم تو ریاضی قوی شدم هم علاقه مند شدم. استاد کائنی معلم دیفرانسیل ما بود و آقای الموتی هر دو به ما دیفرانسیل درس دادن. من تو مدرسه فیض توی شهرک والفجر خیابون شیخ بهایی من کار اجرایی می کردم. همون جا خواستم بهم کلاس بدن. با کلاس حل تمرین استادای بزرگ شروع کردم. مهر 83 تقریبا . و اینجوری شد که توی اینکار افتادم و خیلی بهش علاقه مند شدم. خیلی برام لذت بخش بود که بچه لذت می بره که من می تونم یک مطلب رو خوب بهش منتقل کنم. شاید تا 7-8 سال من اصلا کنکور درس ندادم. خیلی برام فرق نمی کرد چه پایه ای درس میدم. جبر و احتمال، هندسه تحلیلی و لی از اون به بعد فقط کنکور کار کردم.
الگوی تدریستون شخص خاصی بود؟
توی مسیر تدریسم کسی که بی نهایت حمایتم کرد، راه رو برام باز کرد. راه و چاه رو بهم نشون داد. بستر رو برای تدریس برام فراهم کرد.، آقای رباعی بود. من واقعا در زمینه کاریم خیلی به ایشون مدیونم. ایشون الگوی منم بود. یادمه توی مدرسه صالح توی خیایبون وارسته بود، سال 88 ، ایشون به من گفت محکم برو سر کلاس ولی نه خشن. این جمله هنوز تو ذهنمه. خوب این دو تا خیلی با هم فرق دارن. شاید ایشون توانایی هایی در من دید و به جاهای دیگه معرفیم کرد. نمی تونم خوبی های ایشون رو فراموش کنم.
مشکل بچه ها تو درس آمار یا حسابان 2 در کجاست؟
مشکل درس نخوندن بچه ها رو توی یک سنی اگر جلوشو نگیری دیگه قابل حل نیست. بچه به درس نخوندن عادت می کنه. بچه درس خوندن بالاخره از یک کسی یا یه جایی یاد گرفته. بچه ای که به این نتیجه میرسه که من باید کم درس بخوانم یا زیاد درس بخوانم. شرایطی هست که این رو توی ذهن بچه میندازه. مثلا من پدری دارم که درس خواندن خیلی براش مهم نیست. من مدرسه ای درس می خوانم که حتی اگر درسم نخونم نمرمو میدن. این بستر که میگم یعنی این. این یواش یواش از سال هفتم شروع میشه. شما بچه رو از لحاظ درس خوندن اگر ساختی، ساختی . به نظرم خیلی کار سخت میشه از دهم به بعد. ببینید من در خیلی از زمینه ها من کارشناس نیستم اما اینی که میگم بیشتر احساسه علم نیست. احساس می کنم خیلی معلما باید به بچه ها مخصوصا دهم و یازدهم سخت بگیرن. بچه با هر استعدادی قابلیت پذیرش آموزشی که بهش میدی رو داره. شما 80 درصد یاد میدی و اون 40 درصد رو یاد می گیره. ولی وای به حال زمانی که شمای معلم بگی اینها ضعیفن و بهشون 40 درصد یاد بدی. اونها اون ده درصد رو هم یاد نمی گیرن. بچه هر چقدر هم ضعیف باشه، معلم باید در حد اعلا کارشو انجام بده. بقول مهران مدیری در مرد هزار چهره ” بنده از چوب لباسی بازیکن می سازم” . من اول سال تحصیلی این جمله توی ذهنم میاد که قرار نیست که من معجزه کنم. اگر من بتونم بچه ای که ده درصد میزنه رو برسونم به 30 تا 35 درصد من بردم. و اگر در یک کلاس در یکسال من 80 درصد رضایتمندی داشته باشم، باز من پیروز شدم. اصل داستان به پایه بر میگرده. از پایه هفتم شروع کنی و به بچه القا کنی که تو بزرگ شدی. تو باید کارت رو خودت انجام بدی بدون اینکه کسی بهت بگه. و بسیار از لحاظ آموزشی بهش سخت بگیری ، بچه سختکوش بار می آید حتی اگر نابغه هم نباشه می تونه موفق شه و ما از این دست بچه ها کم نداشتیم. شما می دونین کنکور تجربی ایران بزرگترین ماراتن دنیا است که 600 هزار نفر شرکت کننده داره و بین اینها ما 20 هزار دانش آموز قابل داریم که قشنگ یکسال میشینن می خونن.. در میان اینها ما سپهر علایی نسب رو داشتیم در کنکور 93 با رتبه پانصد و خرده ای که پزشکی قزوین داره می خونه ببینین چقدر کار سخته. بسیاری ما اینجا پزشکی قبولی دادیم و بچه هایی بودن که تو همین مدرسه رشد پیدا کردن .
احساستون نسبت به محیط آموزشی در مدرسه صالح چیه؟
من مدرسه صالح رو جز مدارس خوب تهران می دونم. رتبه های درخشان کنکور از همین مدرسه معرفی شدند که هر سال شاهد افت بودیم که دلیل خاصی ندارد که ربطی به معلم صالح ندارد. صالح همون کادر زحمتکش و خوب گذشته را دارد. متاسفانه از حدود سالهای 90-89 مردم برند گرا شدند. مردم رو اوردند به یکسری مدرسه خاص و هم محله ای های صالح دیگر صالح نمی آیند. مدرسه صالح در منطقه 3 جز 5 مدرسه برتر است و حرف برای گفتن دارد. مزیت دیگر مدرسه صالح اینه که نفرات کلاس بالا نیست مدارسی هست که سر کلاس 39 دانش آموز هست که خیلی کار رو سخت می کنه. اگر بتوانیم توی پایه بچه ها را تقویت کنیم، می تونیم تو کنکور نتیجه بهتری بگیریم. اگر دانش آموز وادار به فکر کردن بشه و خودش مطالبی رو کشف کنه، کلاس تبدیل به کلاسی پویا و علمی می شود. اگر بپردازیم به ریاضی درس دادن و نه کنکور درس دادن، دانش آموز ما عالم می شود که خود اون دانش آموز در کنکور هم موفق می شود.
امیدوارم شرایطی بوجود بیاد که بچه های با استعدادمون بتونن به مردم کشور خودشون خدمت کنند و دغدغه تامین مالی و آینده شغلی نداشته باشند و اگر زمینه بازگشت بسیاری از نخبگان ما هم به کشور بوجود بیاد، تحولی شگرف ایجاد می شود و ایران بهتری خواهیم داشت.